بیاع! اینم از خواسنگار ما! هر چی بیشتر میگذره لایه های پنهان شخصیت نازنینشون بیشتر هویدا میشه! خیلی محترمانه در برابر سوالات بسیار صریحشون بهش گفتم من عمرا ناخنامو کوتاه کنم عمرا که هرجور جناب دوست دارین رفتار کنم هرجور خودم راحتم همونه عمرا که به خاطر شما و بدون منطق دوستامو بذارم کنار یا رابطمو باهاشون کمتر کنم دختر یا پسرم فرقی نداره، فراخور موقعیت هر جور که راحتم لباس می پوشم؛ میگه من می خوام که مسیجای گوشی همسرم رو بخونم و حتی شاید به شوخی جوابم بدم ! چه غلطا! دیگه چی؟ ینی در کل اعتماد به همسر از وجنات ایشون می باره! بهم گفت میشه چندتا از عکساتو با دوستات نشونم بدی گفتم آره ولی تا بشه نشونش نمیدم بمونه تو کف! گفتش بریم کوه با میثم گفتم ببینم چی میشه ولی عمرا اینم بمونه تو کف! گفت روم نمیشه بیام خونتون منم هیچی نگفتم می خوام که نیاد پسره ی اکپیری! میگه اون زمونا که تدریس می کرده همه بچه ها رو می زده و روز آخر که میومده بیرون به بچه ها گفته کسی هست از دست من کتک نخورده باشه دستشو بگیره بالا هیشکی نگرفته اینارم با افتخار تعریف می کرد! چقدرم که به زندگی مشترک رمانتیک نگاه می کنه مث دخترای 18 ساله والله ما هنوز در حد حرفیم جنابعالی کشتی خودتو از بس ارد دادی و من مقاومت کردم وای به حال زیر یک سقف منفجر میشه اون خونه میگه سقفشو محکم ساختم ولی فک کنم خودمون منفجر بشیم! بابا با نمک! چقدررررررر منم منم کرد چقدرررر اینکه خودساخته ست رو چماق کرد زد تو سر من! یه عالمه حرف و شعار که من لارجم هر کی هرجور راحته و در نهایت میگه مثلا تو نباس آرایش کنی میگم می کنم بعد میره رو منبر نیییییییم ساعت که به این دلایل تو نباید آرایش کنی یا هر کار دیگه که به فتوای ایشون غلطه! چقدرم افتخار می کرد که تو دادگاه همه می شناسنش از بس به سلامتی با ملت در تعامله واسه همین دست به شکایتش خوبه! وای چقدرررر خوشحالم که گفت با نظام و انقلاب ار بیخ و بن مشکل داره که بکنمش پیرهن عثمان جلو پدر و مادر عزیزم!
کلمه قصار از ایشون: ببینم یکی یه تیپ ناجور زده اعتراضی نمی کنم فقط با خودم میگه چقدر دیدش تنگه! بابا نظر گشاد!
به سلامتی ترم 2-3 هم از همکلاسیش خوشش میومده به خاطر چی؟وقارش! عق! بعد اوشون عروس شدن ایشون 2-3 روز دپرس بودن! خسته نباشید! ما به 2-3 ساعتم راضی بودیم! توروخدا!
حرصم میگیره از این دور و بریا که اینقدر بیخود تعریفشو می کنن میگه من با این پسر عموت که امشب خونتونه بحث داشتم سر نمی دونم چی چی و رابطه م باهاش خوب نیست الان و تقصیر پسر عموت بوده در حالیکه این پسر عموئه و زنش می گفتن خیلی پسر خوبیه و به به و چه چه! اون یکی زن عموئه که دختر خالشه میگه به به و چه چه که چقدر شما دوتا به هم میاین در حالیکه تو یه مهمونی با همین عموم یحث سیاسی خفن داشته که سنگ اول این انقلاب کج بوده نزدیک بوده مهمونی به هم بریزه یا نمی دونم بهم ریخته!
واقعا جالبه که من چقدر می خواستم همسر آینده م مث شوهر خاله م و آقای بابایی باشه که این هست دوست داشتم فیزیک خونده باشه ولی یه کار پر درامد داشته باشه که این هست دوست داشتم پسر بزرگ و خودساخته باشه که این هست ولی خدایا یه قلم به اسم شعور، جا افتاد یا من حواسم نبود ازت بخوام؟
نمی دونم واقعا ادامه ی این گفتگو فایده ای هم داره؟ کاش یه معجزه میشد.
وقتی داشتم تو دقایق نود هفت سین می چیدیم نمی دونم چرا اینقدر احساس شفاف و زلال شدن بهم دست داده بود که وقت گذاشتن قرآن سر سفره به این فکر می کردم که مگه نه اینکه من همش می نالم اسلام به خودی خود خوشگله و ایراد از مسلمانی ماست و به همین بهونه همه چیو بی خیال میشم خوب این فرآن که اصله اصل اسلامه میگن حرف خود خداست خوب چرا اونو بی خیالش شدی پ؟
وقت سال تحویل نمی دونم چرا اینقدر فشار روانی روم زیاد شده بود که تو همین چند ثانیه به این نتیجه رسیدم چقدر آسِدعلی رو دوست دارم، چقدر پدر و مادرمو دوست دارم و چقدر دلم واسه منجی تنگه ینی یه همچین موجود رقیق الفلبی شده بودم من! والبت دلم می خواست های های گریه کنم نمی دونم چرا!
عصری ماری پاسی زنگید گفت مادرش می خوان باهام صحبت کنن اینقدر حالمو خوب کرد این زن بعدش با خواهرش حرف زدم گفتم شنیدم دیشب بجنورد هوا خیلی سرد شده گفتش آره من صبح شیفت بودم دیدم برف اومده یه 5 سانت سرویس نبوده ببرتم روستا وایسادم تا 8 دیگه زنگ زدم که هنوز ماشین نیست گفتن حالا تا 10 میای دیگه خوبه و تا 9 ماشین گیرم اومده ولی پلیس راه جلومونو گرفتن که برگردین و مسیر مسدوده!!! و خلاصه خواهرش خوشحال بر میگرده بجنورد و سال تحویل باهاشون بوده. ساعت سه زنگ زدم به آزاده اونم تو خوابگاه موقع سال تحویل تک و تنها...
اینم از 30 اسفند و خداحافظ 1391 خداحافظ ای سال سرشار از پستی و بلندی به معنای واقعی. البت خودم می دونم که این خدافظی یه جورایی نسبیه و این روزا همچین به هم بندن که با یه دور چرخیدن خورشید به دور زمین!!! بخواد معجزه ای رخ بده کما اینکه من خر اینقد قانعم که منتظر معجزه هم حتی نبودم می دونی این سال رو از خرداد به بعد رو دیگه اصلن نفهمیدم چطوری گذشت اینقدرررررر که دغدغه داشتم اینقدر که تو خلا بودم اصلن احساس می کنم امسال من قشنگ تبدیل شدم به یکی دیگه و واقعا اون اناردونه ی پارسال نیستم نمی دونم خوبه یا بد ولی به شدت احساس می کنم که خیلی آدم گنده ای هستم و از اون ایده آل گرایی که بودم و فقط خودم می دونستم الان ولی حتمی علنا واسه دور و بریا تبدیل یه موجود حال به هم زن شدم. همش میگم من خیلی خوبم من خیلی کمالات دارم من خیلی باشعورم و حیف من اینا قدر نمی دونن هرررررر
آقا خیلی دوست دارم به این خواستگار عن فحش بدم آخه یکی نیست بگه خر خدا واسه چی شش ماه وایسادی ینی اینقدر خر و اسکولی واقعن؟ ای خااااااک! خدایی مطمئنم خیلی خر و بی کلاس و گاگوله و آخ که خدا یه بهونه تپل بده دستم از شرشون خلاص شم هر چی می خوام فخش ندم نمیشه باس بگم می دونی به نظر خودم، من خیلی حیفم کاش بتونم قشششششنگ یه بهونه پیدا کنم که پیرهن عثمانش کنم و آب پاکی بریزم رو دستشون کاش اصلا خودشون خاک برسرا منصرف می شدن می رفتن گورشونو گم می کردن آخه این چه گهی بود من خوردم گفتم بذار حرف بزنیم ای خاااااک من چه می دونستم شش ماه لفت داده میشه عق ولش کن حالم بد شد...
هان گند زدم به این پست رفت
آآآآآمو هلاااااااکم هلااااااااک این خونه تکونیه یا نمی دونم چی چی
ننه پیر شدم قششششششنگ آخه روند پیر شدن و تحلیل انرژی هم اینقده سریع میشه؟ اینجاست که شاعر میگه من از این دنیا چی می خوام یه دونه خونه ی نقلی که بعدش رو یه صندلی راحتی بشینم فیلم ببینم وبگردی کنم آخ خ خ چه حالی میده! البته به شرطی که پی اچ دی تم گرفته باشی و یه کار درست درمونم داشته باشی و سر خرم نداشته باشی هی ی ی ی