گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

تولد کارآموز سابق فم جون!

امروز تولد کارآموز سابق فم جون بودش و با اینکه اصلا این اواخر دل خوشی ازش نداشتم ولی به پیشنهاد فم جون و به خاطر فم جون یه اس دسته جمعی بهش دادیم و تولدشو بهش تبریک گفتیم. این وسط من خیلی سعی کردم از زیر این کار در برم ولی نشد و حاصل کار شد این:

فم جون: به نام خدا، دنیا واقعا بدون وجود شما یه چیزی کم داشت...

مریم:...ولی زمین بدون وجود تو هم به هر حال به دور خودش می چرخید هر چند...

من: ...هرچند بودنت با نبودنت سنار سه شی تفاوت داره با این حال...

آزی: ...حرف بچه ها رو جدی نگیر تولدت مبارک ستاد حمایت از متولد شدگان 12 اسفند. نقطه سر خط.

اونم در جواب به یکی یکی مون به همون ترتیب اس داده که: ایول تبریک به این میگن ولی...

...ویی با این حال شماره شما واسم مجهوله (شماره ی مریم رو نداشت) هرچند...

...هرچند رفیق همیشه "اناردونه" با این حال...

...با این حال به من بگید اون کیه(ینی همون شماره ی مجهول)

ینی ما اینهمه خودمونو کشتیم بهش تبریک تولد گفتیم آقا فقط اون شماره ی مجهول واسش مهمه!!!!

بعدشم به هممون اس داده که تولدش 25 اسفنده و ما هم اینجا همگی بر باعث و بانیش که یکی از دخترای سال پایینی فم بود لعنت فرستادیم.


سوتی آزی

امروز عصر به زور این آزی رو بردم خیابون پشت خوابگاه واسه میوه و سوپری و اینا گفته به شرطی میام که یه آبمیوه گنده واسم بگیری گفتم خو باشه جا اون سه تومنی که سر کادو فم جون باس بهت می دادم واست آبمیوه می خرم تو مغازه هی می خواسته در آبمیوهه رو باز کنه بخوره به زور جلوشو گرفتم بعدش دیگه وقتی رسیدیم نزدیک خوابگاه میگه اگه می خوای ارضام کنی قبل از اینکه بریم تو خوابگاه درشو واسم باز کن تا بخورمش بعد بریم تو!!!! منم از سر شب دارم حسابی حالشو می گیرم همونجا بهش گفتم خوب دقیقا همینجا زیپو بکشم پایین؟!! وای خیلی حال میده اینو اذیتش کنی:))))

خونه ی خاله کدوم وره؟

فردا دیگه بحث رو می برم که بدم به دکتر و بریم سر میز مذاکره واسه اینکه اینور عید دفاع کنم یا اونور عید! باشد که رستگار شویم! البته لازم به ذکره که جهت خونه ی خاله رابطه ی عکس داره با جهت دفاع من و اینروزا خونه ی خاله داره خوش میگذره هر چند وقتای تلف شده داره روی هم تلنبار میشه که سر بزنگاه و عدل دقیقه نود حال منو بگیره. اصلا من به این موضوع اعتقاد قلبی دارم که آدم باس وقتشو تنظیم کنه وگرنه به ناچار وقتش اونو تنظیم می کنه و از اونجایی که وقت شعور نداره طبیعتا نمی تونه خوب اوضاع رو مدیریت کنه و راحت ترین راه رو بر می گزینه که همانا اتمام کارها به هر نحوی در دقیقه 90.99 می باشه و این سزای کسی است که خودش وقتشو منیج نمی کنه! باشد که از رستگاران باشیم!
پاورقی: رستگاران گروهی از انسانها هستند که به همه کاراشون به موقع و بدون استرس می رسن لامصبا! خدا یا ریشه شون رو از رو زمین برداره ویا ما رو ببره تو گروه اونا!

:|

غلظت تام تیول قشر مغز در گروه !!!!OVX به طور معنی داری کمتر از گروه Sham

بیاع! پست گذاشتم پرید! اومدم کنترل وی رو زدم به امید اینکه نکنه قبل از فوتش کپی کرده باشم که شد خط فوق!!!! ای خاک!

خود مریض پنداری!

آقا مریضی که شاخ و دم نداره داره؟ آدم مریضو باس بهش فرصت داد تا خوب بشه باید درمانش کرد پس اناردونه جون اینقدرررر خودتو نچزون بگرد یه راه پیدا کن که خوب شی از شر این مرض!


کاش فردا جور نشه با بروبچ بریم بیرون دیگه اصلا بودن با اونا رو نمی خوام والله به این خودآزاری بعدش نمی ارزه. تو فک کن نشستی تو سلف داری ناهارتو کوفت می کنی که یکی از هفت فرسخی رد میشه و یهو می بینی این گل و بلبله که داره دور سرت می چرخه. بعد مجبور شی به مریما و زهره چاخان تحویل بدی از پایان نامه و عشق ترمال شده که اونا نفهمن تو دیگه زندگیت ترمال شده و اینا بهونه ست. آخ که دوباره دارم خطرناک میشم و دوباره این احساس خلا می خواد بره که منو جرواجر بکنه و یه کار بده دستم! تو ولی فکر کن که زندگی خوبه و بهتر از این نمیشه، تو رویاهای خودت باش و اصلا اهمیت نده که درد الان یه چیز دیگه ست. چقدر چند رو پیشا که دل درد بودم فکر این بچه های سرطانی ولم نمی کرد و چقدر دوست ندارم که فکر کنم سلامتی نباشه. خدا این بلغوریات جفنگانه منو بذار به حساب بچه بودنم و اینکه هنوز یک کودک نفهم بیش نیستم. خدایا جدی نگیر.

تولد فم جون

امروز تولد فم جون رو تو دانشکده گرفتیم تو اتاق ارشدای ما... بروبچ بودن همه بودن تقریبا، کارآموز فم، سارا، نادر از ژنتیک با حضور مریم و آزی و موسوی و زهره و عاطفه هم که یهو پیداش شد. بعدش استاد فم و نوه عمه ش هم اومدن و خوش گذشت...

ادامه مطلب ...

اولین دختر بهار



دختر بهار خانم پیش از موعد به دنیا اومد شاید خودش اینو دوست نداشت ولی یه دنیا احساس قشنگ با خودش به همه هدیه داد می دونی!

هوای تازه

تو اکثر چیزا یه چند قدم از من جلوتره جز این یه مورد که متاسفانه من فرسنگ ها ازش جلوترم. تجربه ای که ایکاش یه ذره هم ازش درک نکرده بودم. امشب وقتی دیدم دارن با هم sms بازی می کنن حالم گرفته شد نه به خاطر اینکه چرا من الان جای اون نیستم که حتی یه ثانیه م نمی خوام جاش باشم به خاطر اینکه داره راهی رو میره که من چند ماه رفتم و جز به ترکستان مقصدی نداره. نمی دونم شایدم من دارم همه چیو صفر و یک می کنم و خودمو از روابط دوستانه و مثمر ثمری که می تونه وجود داشته باشه محروم می کنم هر چند من که ثمری ندیدم مخصوصا از این گروه چه دخترشون چه پسرشون به استثنای طاهره. ولی خدایی این یه رقم رو خسته شدم از بس هر روز یکیو می بینم که داره جا پای من میذاره. کاش اینقدر تیز نبودم و نمی گرفتم این قضایا رو که دور وبرم چی میگذره و هر روز کیس جدید ولی یه داستان تکراری. طفلک روحم که چقدر آزردمش و الانم همچنان باید چوب اون ندونم کاریمو بخورم و هر دفه با شنیدن حرفش یا دیدنش تیکه پاره شم. البته می دونم که می تونم فراموش کنم خیلی زود و این احساساتم مث هوای بهار خیلی زود تغییر می کنه. می دونم و دلم روشنه که روزایی که رویاشو دارم خیلی زود خواهند رسید و من به این حال روزم می خندم همونطور که حالا می خندم.

واکاشی زوما!

آقا من یادم رف بگم سه روز پیش موهامو کوتاه کردم و جز تو آرایشگاه دیگه مدل واقعیشو ندیدم چون هر دفه که از حموم اومدم بیرون سه سوت مغنعه پوشیدم و پریدم بیرون و این موهای بدبخ شدن مث موهای عیشی زاکی! البت ناگفته نماند تو آرایشگاه بدون سشوار و اینا مدلش شبیه واکاشی زوما شده بود! این دفه فرق رو اینور زد برعکس همیشه که اونوری بود! بعدش دیگه  موهای عزیزم اینقدر کوتاه شد که وقتی طبق مدلش یه وری ریختم تو صورتم ابروی سمت چپم اصلا معلوم نبود به آرایشگره گفتم قربون دستت فقط ابروی سمت راستو مرتب کن این یکی معلوم نیست دیگه خخخخح


صبح عالی بخیر!

آمو لنگ ظهر از خواب بیدار شدم دارم می میرم از عذاب وجدان! بیدار که شدم دیدم بروبچ رفتن دانشگاه پی کارشون و با این فکرا حسابی خودمو شرمنده خودم کردم که امروز ساعت هشت دفاع هم کلاسی فم جون بود و وای خوش به حالش می خوام سر به تنش نباشه از حسودی! تازه چند روز پیشا دفاع اون یکیشون بود و دیروز کلاسای پی اچ دی شم شروع شد اوف ف ف ترکیدم دیگه! فردا عصر با دکتر قرار دارم و باس کل بحث رو واسش ببرم ینی میشه؟ ینی من یه همچین آدمیم؟!