گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

یک سال فراموشی

این صد سال تنهایی فوق العادست امروز از اونجایی خوشم اومد که همه بی خوابی گرفتن و کم کم فراموشی اومد سراغشون و مجبور شدن رو همه وسایل اسم و مورد استفاده شو بنویسن تا بتونن به خاطر بیارن. خیلی قشنک بود  تعبیرش، دقیقا این یه سال از زندگی من انگار همین طاعونِ بی خوابی بود مطمئنم چیزایی رو که ننوشتم هیچ وقت یادم نمیاد...

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:01 ق.ظ http://yadegareman.ir

خوشم اومد ممنون

خواهش می کنم ممنون از حضور شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد