گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

لبات منو کشته! وای چه بد! چرا؟!

خوب آقاجان ملت شاید بخوان بخوابن آخه این چه وعضیه که تا این موقع شب میشینی خونه مردم والله لب و لوچه ی من جر خورد از بس الکی لبخند زدم به زور اق اق اق
ها میگما خدا رو شکر که حتی لبهای غول لوبیای سحر آمیز به نظر من قشنگ و خواستنیه وگرنه که لب های ایشون عاری از هر گونه زیبایی خدادادیه خدایا شکرت! دماقشم که یه ذره کجه! ابروهاشم که تو چشمشن! چونه شم که یه ذره جلوئه! خدایا خوب نمیشد یه ذره خوشگل تر می آفریدی ایشونو؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد