گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

گُل کاشی

از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد درخورد نیوشیدن تو...

صبح عالی بخیر!

آمو لنگ ظهر از خواب بیدار شدم دارم می میرم از عذاب وجدان! بیدار که شدم دیدم بروبچ رفتن دانشگاه پی کارشون و با این فکرا حسابی خودمو شرمنده خودم کردم که امروز ساعت هشت دفاع هم کلاسی فم جون بود و وای خوش به حالش می خوام سر به تنش نباشه از حسودی! تازه چند روز پیشا دفاع اون یکیشون بود و دیروز کلاسای پی اچ دی شم شروع شد اوف ف ف ترکیدم دیگه! فردا عصر با دکتر قرار دارم و باس کل بحث رو واسش ببرم ینی میشه؟ ینی من یه همچین آدمیم؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد