دیروز از ارومیه برگشتیم واقعا محشر و معرکه بود و من عاشق این شهر شدم، عاشق ارومیه و آدماش ینی آدم اینقدر مهمون نواز و باشعور و مودب میشه؟ از ایمیل های دکتر قادری، ما فهمیده بودیم که با چه آدمای باشعوری طرفیم اینقدر که خارجی بودن و ما به عمرمون اینقدر عزت و احترام از یه مقام مسئول ندیده بودیم جز تو فیلمای خارجی! هفته پیش دوشنبه رسیدیم اونجا و از ترمینال آقای عبدی اومد دنبالمون و بردمون مهمون سرا و دیگه از همون جا با هم دوست شدیم بعدش با ساناز و مرضی آشنا شدیم. دکتر و خانمش خیلی باحال بودن. کارگاه واقعا بار علمی زیادی داشت و بی نظیر بود. محل برگزاری کارگاه کانکس تحقیقاتی دکتر قادری بود و من تو خوابم نمی دیدم که یک نفر تو ایران اینقدر واسه علم ارزش قائل باشه که تمام زندگیش رو هزینه کنه بدون هیچ منتی و تازه دانسته هاشو اینقدر زیبا به دیگران انتقال بده. سه تا کانکس بود. کانکس اصلی که بزرگتر بود شش تا اتاق داشت یکیش خانه حیوانات یکیش اتاق ثبت از نورون که توش الکتروماجول و مانیتورها و کیج فارادی بود. اتاق جراحی با استرئوتاکس و کارای حیوانی و یک اتاق شورا، یه انباری و یه اتاق استراحت ونمازخونه! تو همین کانکس یه آشپزخونه جمع و جور و یه سرویس بهداشتی هم بود اصلن خیلی شاخ بود! یه کانکس دیگه که واسه برگزاری سمینار بود و یه کانکس کوچکتر که وسایل کار از دستگاه جوش و درل گرفته تا فرغون و این چیزا. تمااام تجهیزات یا ساخت دکتر قادری بود یا دکتر نوربخش و یا دست دوم خریداری شده بود ینی یه آزمایشگاه پیشرفته با بهترین امکانات فقط با همت و سواد خود شون. اصلا یه وعضی یه حالی! هماهنگی عاااالی و بی نظیر، یک قرون پول هم بابت هزینه اسکان و نقلیه ازمون نگرفتن. هر روز میومدن دنبالمون واسه کارگاه و برگشت هم می بردن جاهای دیدنی، روز آخر کارگاه که جمعه بود مادر خانم دکتر دلمه کلم و سالاد اولویه درست کردن آوردن کارگاه خیلی معرکه بودن، بسیار بسیار مهمان نواز و مهربون. مردمش واقعا دیدشون باز بود و شاد بودن. بر خلاف تصورم ارومیه واقعا شهر قشنگی هستش و جاهای دیدنی باحالی داره. دریاچه ارومیه طفلک رو هم دیدم خیلی ناز و مظلوم بود، از خیام و استادان خوشم اومد. وای بند معرکه بود، شب آخر رفتیم اونجا اینقدر خوش گذشت که حالا حالاها خاطره ش یادم نمیره. پریروز دیگه سوار همون اتوبوسی شدیم که باهاش اومدیم و دیروز بعد 22 ساعت رسیدیم مشهد. من و آزاده دپرس بودیم آخه این شهر فقط در و دیواراش خوشگلن و دیگر هیچ! و اینک من موندم و پایان نامه ی نانوشته. دکتر خیلی موافق رفتنم نبود و می گفت فایده نداره ولی فایده داشت خوبشم داشت چون بر خلاف کارگاه های دیگه که فقط آشنا میشی باهاش که چی هست این یکیو اگه من بخوام الان خودم واسش دست به کار بشم بیشتر فوت و فن کار دستمه. دکتر بهم گفته بود میری اونجا اسلایداتو بساز و همچنین آبسترکت پایان نامه رو هم بنویس! کی؟من؟ واااا! الان می خوام دو کلوم بحث بنویسم خدا به خیر کنه کاش تا ظهر یه چند خط بنویسم و برم پیشش!