امروز دیگه ریزالت ها رو تحویل دکتر دادم و بماند اون n میلیون ایرادی که خواهند گرفت و بعدا باس درستشون کنم. دیگه اومدم نشستم واسه بحث و دکتر فرمودن تا شنبه یه چیزایی رو بنویسم و ببرم! من! گفتش تا هفته ی دیگه بحث رو بنویس! من! گفتم هفته دیگه دارم میرم ارومیه دیگه یادم نمیاد چی گفتن! اومدیم با مریم و آزی تو اتاق ارشدا منتها نشد که بشینیم و رفتیم تریا و یه نیم ساعتی اونجا و مریم رفت خونه. من و آزی اومدیم تو اتاق ارشدا یه یک و نیم ساعتی رو صندلی های اتاق کار علمی انجام دادیم البته در خواب! خعلی چسبید اصلن ینی خواب تو محیط پژوهشی یه سعادتیه که نصیب هر کسی نمیشه و بعدش نشستیم واسه بحث، آزی بحث یه مقاله و من بحث پایان نامه ولی خوب اوضاع بنده اینه که هزار تا کار کردم و دریغ از بحث. البته باس بگم که دو خط نوشتم و این ینی خییییییلی! می دونی!