امشب این یارو راننده که می خواست ببره حرم لج کرده بود و نمی دونم بی اعصاب داغووون، بچه ها رو جلو بهار یک جا گذاشت و پا گذاشت رو گاز و د بگاز. این پسره مسئول سرویس هم ماست نمی تونست کاری کنه و همش با زبون خوش باهاش حرف می زد شایدم درست این بود که با راننده لج نکنه و بچه ها رو برسونه. هنوز از پردیس خارج نشده نشده بود که با اینکه اینقد پسره با ملایمت باهاش برخورد می کرد اتوبوسو نگه داشت و به پسره گفت الاو بلا پیاده شو و به تو چه و اینا! من که خودم داشتم سر این سبکسری راننده جا می موندم در یک حرکت انقلابی برگشتم رو به جمعیت داخل اتوبوس و بلند گفتم بچه ها بیاین ما هم پیاده شیم! یه دختر گف چرا؟ گفتم راننده لج کرده نمیره یکی دیگه گفت واسه چی که راننده راه افتاد و بازم ادا اطوار در آورد ولی ملت رو برد و رسوند. اولش با خودم گفتم ای بابا! چرا بچه ها پیاده نشدن خو؟ چرا پسره برخورد جدی تری با راننده نکرد ولی بعدش دیدم حرکت خودم بیشتر جوگیرانه بود تا اصولی و حساب شده، خوب اگه بچه ها پیاده می شدن مطمئنا به ساز من نمی رقصیدن و هر کدومشون یه سازی می زد واسه خودش و تا سرویس بیاد و اصن آیا بیاد آیا نیاد و ...
جو گیر نشو دخترم مرسی